English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4788 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
I'm old enough to take care of myself. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I wI'll do it on my own responsibility . U به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I wI'll do that all by myself. U من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
if i be U اگر باشم
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
if i were you U اگرمن جای شما باشم
I wI'll come tommorow if at all. U اگر آمدنی باشم فردا می آیم
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
owns U خودم
owning U خودم
number one U خودم
owned U خودم
own U خودم
myself U من خودم
myself U خودم
onmy own responsibility U به مسئولیت خودم
pon my life U بجان خودم
myself U شخص خودم
on my own account U بابت خودم
on my own account U بحساب خودم
siree U اقای خودم
for my part U از سهم خودم
for my parts U از سهم خودم
with my proper eyes U با چشم خودم
sirree U اقاجان اقای خودم
I cant help it. It is beyond my control. U دست خودم نیست
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
owned U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
owning U شخصی مال خودم
i may thank myself U گناه از خودم است
owns U شخصی مال خودم
it is my own U مال خودم است
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
I have entangled myself with the banks . U خودم را گرفتار بانک ها کردم
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
I can manage that. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
I wI'll get there somehow. U یکجوری خودم را آنجا می رسانم
What a mes I made of my life . U دیدی چه بروز خودم آوردم
I could pass for a Greek . U می توانم خودم رایونانی جابزنم
pounced U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing U در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I can manage, thank you. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I accidentally locked myself out of the house. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
This house is my own . U این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I wI'll try to catch up. U سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
i shall be U خواهم بود
i shall go U خواهم رفت
i will go U خواهم رفت
to beg your pardon U پوزش می خواهم
to beg your pardon U معذرت می خواهم
excuse me U پوزش می خواهم
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
he said i will come U اوگفت خواهم امد
wills U فعل کمکی "خواهم "
he said he shoued go U اوگفت خواهم رفت
will U فعل کمکی "خواهم "
i will see sbout it U من به ان رسیدگی خواهم کرد
willed U فعل کمکی "خواهم "
Please excuse me . U عذرمی خواهم ( ببخشید )
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ببینم.
I am thinking of your own good. U من خو بی شما رامی خواهم
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
he said U گفت که خواهم امد
he said U گفت خواهم امد
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
I'd like to see Mr. ... U من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
No offence! U نمی خواهم توهین کنم!
i will return his kindness U مهربانی او را تلافی خواهم کرد
I would like to have something to drink . U می خواهم گلویی تازه کنم
I ll pay him back in his own coin . U حقش را کف دستش خواهم گذارد
I dont know and I dont want to know . U نه می دانم ونه می خواهم بدانم
i beg your pardon U پوزش میخواهم معذرت می خواهم
i wish you happiness U خوشی یا سعادت شما را می خواهم
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
I wI'll sign for him . U من بجای اوامضاء خواهم کرد
I'll look into the matter. U من موضوع را دنبال خواهم کرد.
I want my steak well done. U می خواهم استیکم خوب پخته با شد
No harm meant! U نمی خواهم توهین کنم!
I'd like a train timetable. من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را لغو کنم.
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را اوکی کنم.
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را تائید کنم.
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را کنسل کنم.
i will send him my book U کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
I would like to [ undress] take off my clothes. U من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
I'd like to book a flight to london. یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
I'll think it over. U در این خصوص فکر خواهم کرد.
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. U بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
Don't let me keep you. U نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
with you U بی پرده با شما سخن خواهم گفت
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
i wish you a happy new year U سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
I'll do that. U من این کار را انجام خواهم داد.
I will be instigating [initiating] legal proceedings. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
lodging U منزل
lodgings U منزل
dwelling U منزل
dwellings U منزل
biding U منزل
commorancy U منزل
abode U منزل
pieds-a-terre U منزل
pied-a-terre U منزل
withindoors U در منزل
halting place U منزل
stage U منزل
lodge U منزل
houses U منزل
inn U منزل
hospices U منزل
hospice U منزل
domiciles U منزل
lodged U منزل
habitations U منزل
inns U منزل
habitation U منزل
lodges U منزل
abodes U منزل
stages U منزل
hearths U منزل
domicile U منزل
hearth U منزل
housed U منزل
home U منزل
homes U منزل
houseful U یک منزل بر
house U منزل
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . U می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
I don't want to say anything about that. U من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. U از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
I want to get off at St. Paul's. من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
This is just what I want . This is the very thing I want . U این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
I want to look at old coins. U من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
digging U خانه منزل
accommodates U منزل دادن
housekeeping U اداره منزل
lodged U منزل دادن
lodgment or lodge U منزل گیری
home address U آدرس منزل
alfresco U خارج از منزل
home economics U اقتصاد منزل
accommodate U منزل دادن
residance telephone U تلفن منزل
lodged U منزل کردن
lodges U منزل کردن
household economy U تدبیر منزل
lodges U منزل دادن
camp U منزل کردن
camped U منزل کردن
camps U منزل کردن
home economics U تدبیر منزل
dwelt U منزل کرد
abide U منزل کردن
abided U منزل کردن
dwelt U منزل داشت
homeward U بطرف منزل
accommodated U منزل دادن
He came out of the house. U از منزل درآمد
to shift one's lodging U تغییردادن منزل
housed U منزل گزیدن
accomodate U منزل دادن
to take up one's quarters U منزل کزدن
encamps U منزل دادن
encamping U منزل دادن
encamped U منزل دادن
encamp U منزل دادن
accommodating U منزل مناسب
dwellings U منزل کردن
dwelling U منزل کردن
quarters U منزل بخش
house arrest U توقیف در منزل
house U منزل گزیدن
housework U کار منزل
outdoors U خارج از منزل
abides U منزل کردن
dwelling house U منزل مسکونی
houses U منزل گزیدن
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1Evolution
1I am good with figures,how about you?
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1کلیپی که بیشترین بازدید را داشته است
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1همه باید که لباس کار خود را بر تن داشته باشن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com